۱۳۹۲ آبان ۲۷, دوشنبه

به‌سوی اورشلیم






به‌سوی اورشلیم






۱پس از جدا شدن از آنها، راهی سفر دریایی شدیم و تا «کوس» مستقیم پیش رفتیم. روز بعد، به رودِس و از آنجا به پاتارا رسیدیم.۲در آنجا کشتی‌ای یافتیم که عازم فینیقیه بود. پس سوار شدیم و حرکت کردیم.۳قپرس را در سمت چپ خود دیدیم و از آن گذشته، به‌سوی سوریه پیش رفتیم. سپس در صور پیاده شدیم، زیرا در آنجا باید بار کشتی را تخلیه می‌کردند.۴پس شاگردان را در آنجا یافته، هفت روز نزدشان ماندیم. ایشان به هدایت روح به پولُس گفتند به اورشلیم نرود.۵چون فرصت ماندن ما به‌پایان رسید، عازم سفر شدیم. شاگردان جملگی با زنان و فرزندانشان ما را تا بیرون شهر بدرقه کردند. آنجا کنار دریا زانو زدیم و دعا کردیم.۶پس از وداع، سوار کشتی شدیم، و ایشان نیز به خانه‌های خود بازگشتند.
۷سفر دریایی خود را از صور پی گرفتیم و به پْتولامائیس رسیدیم. آنجا از برادران دیدار کردیم و یک روز نزدشان ماندیم.۸روز بعد، آنجا را ترک گفته به قیصریه آمدیم و به منزل فیلیپُسِ مبشر، یکی از آن هفت تن، رفتیم و نزدش ماندیم.۹او چهار دختر مجرد داشت که نبوّت می‌کردند.
۱۰پس از چند روز که آنجا بودیم، نبی‌ای آگابوس نام از یهودیه رسید.۱۱او نزد ما آمد و کمربند پولُس را گرفته، دستها و پاهای خویش را با آن بست و گفت: «روح‌القدس می‌گوید: ”یهودیانِ اورشلیم صاحب این کمربند را بدینگونه خواهند بست و به‌دست غیریهودیان خواهند سپرد.“‌»
۱۲چون این را شنیدیم، ما و مردمانِ آنجا به پولُس التماس کردیم که از رفتن به اورشلیم چشم بپوشد.۱۳امّا پولُس پاسخ داد: «این چه کار است که می‌کنید؟ چرا با گریۀ خود دل مرا می‌شکنید؟ من آماده‌ام به‌خاطر نام خداوندْ عیسی نه‌تنها به زندان روم، بلکه در اورشلیم جان بسپارم.»۱۴چون دیدیم متقاعد نمی‌شود، دست کشیدیم و گفتیم: «آنچه خواست خداوند است، بشود.»
۱۵پس از آن روزها، تدارک سفر دیدیم و به‌سوی اورشلیم حرکت کردیم.۱۶بعضی از شاگردانِ مقیم قیصریه نیز همراهمان آمدند و ما را به خانۀ شخصی مِناسون نام بردند تا میهمان او باشیم. مِناسون، از مردمان قپرس و یکی از شاگردانِ قدیمی بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر