۱۳۹۲ آذر ۱۴, پنجشنبه

سوارِ اسب سفید






سوارِ اسب سفید








۱۱آنگاه دیدم که درهای آسمان باز است و پیش رویم هان اسبی سفید در آنجاست، با سواری که امین و برحق می‌نامندش. او به عدل حکم می‌کند و می‌جنگد.۱۲چشمانش به آتشِ مشتعل می‌ماند و بر سرش تاجهای بسیار است. و نامی دارد بر او نوشته که هیچ‌کس نمی‌داند، جز خودش.۱۳ردایی دارد به خونْ آغشته و نامش «کلام خدا» است.۱۴سپاهیان آسمان از پی او می‌آمدند، سوار بر اسبان سفید، و در جامه‌های کتانِ نفیس و سفید و پاکیزه.۱۵و شمشیری از دهانش بیرون می‌آید برّان، تا با آن بر قومها بتازد. «بر آنان با عصای آهنین حکم خواهد راند.» چَرخُشتِ شرابِ خشمِ خدای قادر مطلق را زیر پا‌هایش به خروش در‌خواهد آورد.۱۶و بر ردا و ران او نوشته است: «شاه شاهان و ربِ‌ارباب.»
۱۷و فرشته‌ای دیدم که در آفتاب ایستاده بود و به بانگ بلند به کلّ پرندگان که در دل آسمان بال می‌زدند ندا داد و گفت: «بیایید؛ برای ضیافت بزرگ خدا گردِ هم آیید۱۸تا از گوشت شاهان و سرداران و توانمندان بخورید، و از گوشت اسبان و سوارانشان، و از گوشت هر انسانی، از غلام و آزاد، و خُرد و بزرگ.»
۱۹آنگاه آن وحش را دیدم، و آن شاهان زمین را دیدم، و سپاهیان آنان را دیدم، که گرد آمده بودند تا با آن سوار و سپاه او بجنگند.۲۰امّا آن وحش گرفتار شد و با او آن نبی کذّاب که به نامِ او آیات به‌ظهور می‌آورْد و با آیات خود کسانی را فریفته بود که علامت آن وحش را پذیرفته بودند و تمثال او را می‌پرستیدند. آنان هر دو، زنده به دریاچۀ آتش و گوگردِ مشتعل افکنده شدند.۲۱و باقی آنان به شمشیری که از دهان آن اسب‌سوار بیرون می‌آمد، کشته شدند و آن پرندگان همگی خود را از گوشت آنان بیاکندند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر