۱۳۹۲ مرداد ۱, سه‌شنبه

شناختن پاکی و قدوسیت خدا








 شناختن پاکی و قدوسیت خدا

ببینید اولین خطوط نوشته شده در کتابمقدس به قلم موسی بندۀ خدا چگونه است:
"و زمین تهی و بائر بود و تاریکی بر روی لجّه و روح خدا سطح آبها را فرو گرفت و خدا گفت روشنایی بشود و روشنایی شد.و خدا روشنایی را دید که نیکوست و خدا روشنایی را از تاریکی جدا ساخت." ( پیدایش.1:1-4 )
 ببینید آخرین خطوط نوشته شده در کتابمقدس به قلم یوحنا شاگرد مسیح چگونه است :
  "عدل و حق است راههای تو ای پادشاه امتها .کیست که از تو نترسد،خداوندا و کیست که نام ترا تمجید ننماید زیرا که تو تنها قدوس هستی." (مکاشفه.15:4 )
 خدا صاحب نور است .او تاریکی را از نور در نیاورد.او نور را از تاریکی در آورد.او تاریکی را نیکو ندید ، نور را نیکو دید.و قدوسیت: نور است ، روشنایی است ،پاکی است و این تماما ذات تغییر ناپذیر  خداوند است.نه تنها تمام وجود خدا مقدس است بلکه حضور او نیز مقدس است.
 " گفت بدین جا نزدیک میا ،نعلین خود را از پاهایت بیرون کن زیرا مکانیکه در ان ایستاده ای زمین مقدس است." ( خروج 3 : 5 )
 و قدوسیت خدا را حتی فرشتگان به خوبی از آن آگاه هستند :
 " و سرا فین بالای آن ایستاده بودند...و یکی دیگری را صدا زده میگفت قدوس قدوس قدوس یهوه صبایوت تمامی زمین از جلال او مملو است."(اشعیاء 6 : 2-3 )
 خدا قدوس است.خدا این را به انسان گفت.فرشتگان این را به انسان گفتند.انسان انتخاب دیگری نداشت به غیر از زانو زدن در مقابل این قدوسیت و قبول آن.به خصوص زمانی که خداوند این را در دستور اخلاقی و روحانی انسان گذارد:
 "زیرا من یهوه خدای شما هستم .خود را تقدیس نمائید و مقدس باشید زیرا من قدوس هستم."
(لاویان 11 : 44 )
 "تمامی جماعت اسرائیل را خطاب کرده بایشان بگو مقدس باشید زیرا که من یهوه خدای شما مقدس هستم."( لاویان 19 : 2 )
 " پس خود را تقدیس نمائید و مقدس باشید زیرا من یهوه خدای شما هستم."
( لاویان 20 :7 )
 اکنون که در یافتیم :خدا قدوس است.قدم دوم این است که بدانید چون هر پارچۀ کاملا سفید و شفاف که کوچکترین لکه ای را بر خود به ما نشان میدهد ،همچنین کوچکترین گناه ، ( هم صغیره و هم کبیره !)هر گناهی از نظر خدای زنده پنهان نیست.و گناه  نام او را لکه دار می سازد.مثل پدری که فرزندش از مغازه ای چیزی را می دزدد هر چند او این کار را نکرده است اما عمل فرزند باعث ناراحتی و خشم  او میگردد.همچنین است خدای ما.ما همه فرزندان  و مخلوقان دست او هستیم از اینرو کوچکترین کوتاهی و گناه او را مغموم ساخته اما بی هیچ کوتاهی مورد داوری و بازخواست او قرار میگیرد.
می دانید گناه چیست؟گناه یعنی درست به هدف اصلی نزدن و غفلت کردن .حال به هر مقدار و به هر اندازه.امروزه اگر بپرسید آیا قبول دارید که گناهکار هستید؟99.99% ! ابروهایشان را درهم میکنند و با غیض و دلخوری تو را نگاه میکنند.می دانید چرا؟چون گناه را نمی شناسند!چون گناه کریه و زشت است وکسی دوست ندارد با او دوست باشد از اینرو همه می گویند که او را نمی شناسند.اما اگر همین آقا زاده ها بدانند که همیشه گناه در بیرون نیست که ما از آن خوشمان نیاید و او را به خانه راه ندهیم!اکثر اوقات گناه در خانۀ ماست ، در اتاق مطالعۀ ما ،در رختخواب ما،در پشت کامپیوتر ما،در پای تلفن ما، جای دور نرویم در خود ما.خود خود ما.نه زیاد بزرگ.مثل آدم کشی و دزدی یا مثل بت پرستی و زنا.بلکه کوچک اما به همان بزرگی بقیه مثل " دروغگویی یا کینه و شاید هم کمی انتقام کمی بد دهنی ؛رنجاندن، زخم زبان، خودبینی . چطور است کمی از چاپلوسی و لاف زنی و قمار و ارتداد و  دو به هم زنی بگوییم.مورد دیگری هم به یاد من آمد :می توانیم دوست بداریم و دوست نداشته باشیم.تمام این ها نامش گناه است . زیرا هیچکدام این ها هدف خدا برای انسان نبوده است و انسان به غلط تمام اینها را نشانه گرفته و به این اهداف غلط زده ؛اما هدف درست و نشان داده شدۀ خدا تکامل در روح و قدوسیت بود و هست.متاسفانه انسان از ان عدول نمود و نموده از اینرو ناراحتی و تاسف خدا را بر آورد و بر می آورد.
خداوند در کتابمقدس بعد از گناه و سر پیچی انسان از فرامین او می گوید :
 "و خداوند پشیمان شد که انسان را بر زمین ساخته بود و در دل محزون گشت.و خداوند گفت انسان را که آفریده ام از روی زمین محو سازم." ( پیدایش 6 : 6-7 )
 یعنی چه؟چرا خدا دست ساخت خود را خراب میکند؟زیرا گناه و عیب در حضور او جایی ندارد و از آنجا که او کاملا عادل است و قدوس گناه را مجازات می کند.آیا میدانید مجازات گناه چیست؟
 " اینک همۀ جانها از آن منند چنانکه جان پدر است همچنین جان پسر نیز هر دوی آنها از آن من میباشد.هر کسیکه گناه ورزد او خواهد مرد."(حزقیال 18 : 4 )
 و پولس رسول همین نتیجه گیری را میکند :
 "زیرا که مزد گناه مرگ است." ( رومیان 6 :23 )
 یعنی چه؟ خدا انسان را آفرید.انسان گناه کرد.و خدا انسان را نابود کرد.می پرسید که کجای این خدای شما پر فیض و مهربان است؟درست گفتید!خدای ما پر فیض و مهربان است از اینرو به انسان این را می گوید که :
 "خداوند یهوه میفرماید آیا من از مردن مرد شرور مسرور میباشم؟نی!بلکه از اینکه از رفتار خود بازگشت نموده زنده ماند...زیرا خداوند یهوه میگوید من از مرگ آنکس که میمیرد مسرور نمیباشم پس بازگشت نموده زنده مانید." (حزقیال 18 : 23 و 32 )
 آیا میبینید که چقدر خدای ما خدایی پر فیض است و درست به دلیل همین فیض اوست که ما اکنون می توانیم درک کنیم ، نقشۀ خدا برای این زنده ماندن انسان ( زنده ماندن روحانی ) چه بود؟
  و این ما را به قسمت دوم از بخش دوم گفتگوی ما هدایت می کند.
 اقدام خدا برای پاکسازی و قدّوسیت انسان گناهکار
 همانطور که دیدیم ،مرگ ،مجازات گناه انسان شد(هم مرگ جسمانی و هم مرگ روحانی).اما از آنجا که خدای ما خدای نور است.خدای روشنایی ست.خدای پر فیض است.راهی را در مقابل انسان قرار داد که آغاز یک طرح الهی عظیم بود.با این راه انسان در واقع جریمۀ گناه خود را که مرگ خود او بود نه با مرگ خود بلکه در عوض ،دادن قربانی بجای خود ،بایست می پرداخت.
 "زیرا که جان جسد در خون است و من آنرا بر مذبح بشما داده ام تا برای جانهای شما کفاره کند زیرا خون است که برای جان کفاره می کند."(لاویان 17 : 11 )
 در واقع خدا جریمۀ گناه انسان را نه با کشتن انسان بلکه با قربانی کردن و ریختن خون قربانی پذیرفت.در یک کلام به این منظور بود که : ( ای انسان!تو باید بابت گناه خودت میمردی.اما چون من پر مهر هستم و خدای پر فیض.من بتو قربانی را می دهم که خونش را بریزی تا بدینوسیله بدانی و ببینی که هنوز خونی بابت گناه تو ریخته شده.تو باید بجای آن قربانی می بودی اما من به تو فرصتی دوباره می دهم تا خود را دریابی و قدوسیت من را لکه دار نکنی.)و جالب است که بدانید خداوند یک اصل بسیار مهم را در انتخاب نوع قربانی به انسان داد: قربانی :خواه ،بره ،کبوتر ،و یا قوچ باید کاملا بی عیب و بی لکه ای  در آن باشد واین همان سمبل پاکی و قدوسیت خدا بود.در واقع خدا به انسان گفت:من پاکم.پس قربانی شما نیز باید پاک و بی عیب   باشد.
 زمان گذشت و همانطور که خدا پیش بینی کرده بود!انسان به عهد خود با خدا وفادار نماند . قربانی های گناه داده می شد اما گناه نیز بعد از آن تکرار می شد!هدف خدا فقط قر بانی کردن حیوان زبان بسته نبود!بلکه درسی به انسان تا از اهمیت و جدیت و عواقب هولناک گناه خود آگاه باشد که آن را دیگر تکرار نکند.اما انسان گناهکار هر روز به دوری خود از خدا فاصله ای می افزود.و نهایت به جایی رسید که انگیزۀ قربانی تماما اساس و دلیل خود را از دست داد.
 " سمو ئیل گفت آیا خداوند بقربانیهای سوختنی و ذبایح خوشنود است یا به اطاعت فرمان خداوند اینک اطاعت از قربانیها و گوش گرفتن از پیۀ قوچها نیکوتر است.زیرا که تمرد مثل گناه جادوگری است و گردن کشی مثل بت پرستی و ترافیم است ."
(اول سمو ئیل 16 : 22-23 )
 "زیرا قربانی را دوست نداشتی والا میدادم.قربانی سوختنی را پسند نکردی.قربانیهای خدا روح شکسته است.خدایا دل شکسته و کوبیده را خوار نخواهی شمرد."
(مزمور 51  : 16 )
 " خداوند میگوید از کثرت قربانیهای شما مرا چه فایده است؟از قربانیهای سوختنیِ قوچها و پیۀ پرواریها سیر شده ام و بخون گاوان و بره ها و بزها رغبت ندارم...گناه را با محفل مقدس نمی توانم تحمل نمایم...خویشتن را شسته ،طاهر نمائید و بدی اعمال خویشرا از نظر من دور کرده از شرارت دست بردارید.نیکوکاری را بیاموزید و انصاف را بطلبید مظلومان را رهایی دهید.یتیمان را دادرسی کنید و بیوه زنان را حمایت نمایید." ( اشعیاء 1 : 11-17 )
 " من از عیدهای شما نفرت و کراهت دارم و عطر محفل های شما را استشمام نخواهم کرد و اگر چه قربانیهای سوختنی و هدایای آردی خود را برای من بگذارید آنرا قبول نخواهم کرد و ذبایح سلامتیِ پرواریهای شما را منظور نخواهم داشت.آهنگ سرودهای خود را از من دور کن زیرا نغمۀ بر بطهای ترا  گوش نخواهم کرد تا انصاف مثل آب و عدالت مانند نهر دایمی جاری بشود."( عاموس 5 : 21-24 )
 "زیرا خون گاوها و بزها هرگز نمی تواند گناهان را بر طرف نماید."
(عبرانیان 10 : 4 )
پس طرح دادن قربانی برای جریمۀ گناه توسط انسان گناهکار بی اثر ماند؛اما نه از دید خدا !او قربانی را به انسان داد تا به او اولا :فرصت بازگشت به پاکی  را بدهد.دوما اهمیت گناه و عواقب آن را بفهمد سوما ضعف و ناتوانی او را در برابر گناه به او گوشزد کند.
در باغ عدن هنگامی که خدا به آدم فرمود از درختهای ممنوعه نخورد درست از همان لحظۀ فرمان ، انسان بود و خودش.فرمان روشن بود.از این درخت نباید می خورد.و خود او به خوبی می دانست.انسان با دستهای خودش با فکر خودش با میل خودش از میوۀ ممنوعه خورد.در واقع خدا به انسان ثابت کرد که تو میل به نفس درون خودت داری  و قادر نیستی که فرامین مرا اطاعت کنی.
در مورد قربانی ها هم همین امر صادق است.خدا خون و قربانی را به انسان داد تا توسط آنها از گناه دور بماند.اما انسان با دستهای خودش با فکر خودش با میل خودش فرامین خدا را نادیده گرفت ،سپس بار دیگر خدا به انسان ثابت نمود که نیاز به یک دگرگونی و تغییری اساسی و بنیادی در وجود خود دارد ( نه خودش برای خودش! که او نه توانایی آن را داشت و نه لیاقت آن را!) تغییری از عمق روح به بیرون.ساختن انسانی نو با روحی نو با دلی نو.که بتواند خدا را مطیع باشد و برای او مقدس بماند.
 " و آب پاک بر شما خواهم پاشید و طاهر خواهید شد و شما را از همۀ نجاسات و از همۀ بتهای شما طاهر خواهم ساخت.و دل تازه به شما خواهم داد و روح تازه در اندرون شما خواهم نهاد و دل سنگی را از جسد شما دور کرده دل گوشتین به شما خواهم داد و روح خود را در اندرون شما خواهم نهاد و شما را به فرایض خود سالک خواهم گردانید تا احکام مرا نگاه داشته آنها را بجا آوردید."( حزقیال 36 : 25-27 )
 اما خدا چگونه قصد داشت تا این روح و دل تازه را به ما بدهد تا دیگر هرگز میل به گناه نداشته و هرگز در گناه زندگی نکنیم؟
و این ما را به بخش سوم گفتگوی ما می برد.

مسیح،تنها کامل کنندۀ طرح خدا

زکریا  پدر یحیای تعمید دهنده در بارۀ آمدن مسیح موعود اینگونه دعا می کند:
 " زیرا از رحمت و دلسوزی  خدای ما است
که خورشید صبحگاهی از آسمان بر ما طلوع خواهد کرد
تا بر کسانیکه در تاریکی و در سایۀ مرگ به سر میبرند بتابد
و قدمهای ما را به راه صلح و سلامتی هدایت فرماید."
 (انجیل به قلم لوقا 1 : 78-79 ) 
 کی بود این مسیح موعود که می خواست قدمهای ما را به صلح و سلامتی هدایت کند؟
او کسی بود که باید می توانست انسان را برای همیشه پاک کند و از گناه دور سازد .او کسی بود که باید به انسان روح و دلی تازه می داد و این دل و روح تازه باید همواره برای خدا می تپید و او را اطاعت میکرد.او کسی بود که باید یکبار برای همیشه انسان را د ر حضور خدا یا مستحق حیات جاودان و یا مستحق تاریکی  و درد می ساخت.بعد از او چیزی در میانه نباید می ماند!او آخرین فرصت باید می بود برای تمام آنانیکه مایل به اطاعت و ارزش نهادن به قدوسیت خدا می بودند.آیا او کاندیدای مناسبی برای این هدف از طرف خدا بود؟بگذاریم تا کلمات برای خود سخن بگویند:
 "و صدایی از آسمان شنیده شد که می گفت :" این است پسر عزیز من که از او خشنودم." ( متی 3 : 17 )
 " فرشته به او گفت: ای مریم!نترس زیرا خداوند به تو لطف فرموده است .تو آبستن خواهی شد و پسری خواهی زائید و نام او را عیسی خواهی گذارد.او بزرگ خواهد بود و به پسر خدای متعال ملقب خواهد شد.خداوند ،خدا تخت پادشاهی جدش داود را به او عطا خواهد فرمود.او تا به ابد بر خاندان یعقوب فرمانروایی خواهد کرد و پادشاهی او هرگز پایانی نخواهد داشت." ( لوقا 1 : 29-33 )
 " شمعون ،طفل را در آغوش گرفت و خدا را حمد کنان گفت:
"حال ای خداوند بر طبق وعدۀ خود بنده ات را به سلامت مرخص فرما ،چون چشمانم نجات تو را دیده است ،نجاتی که در حضور همۀ ملتها آماده ساخته ای."
( لوقا 2 : 28-31 )
 " ...هنوز سخن او تمام نشده بود که ابری درخشان آنان را فرا گرفت و از آن ابر صدایی شنیده شد که می گفت:این است پسر عزیز من که از او خشنودم .به او گوش دهید." ( متی 17 : 5)
 آیا فقط تولد او کافی بود تا طرح خدا کامل شود؟ای کاش!اما دلیلی که مسیح به دنیا آمد تنها تولدش نبود بلکه دلیل تولدش بود.گناه چه؟تکلیف جریمۀ گناه چه می شود؟خون برای کفارۀ گناه؟برۀ بی عیب؟آیا حاضرید تا دردناکترین خبر را در اوج خبر شاد بشنوید؟او همان قربانی بود.او به دنیا آمد تا قربانی شود.چرا؟گناه اولیۀ انسان...تلاش خدا برای بازگشت انسان به پاکی...قربانی ها...قدوسیت خدا...همه و همه دست به دست هم داد تا ذره ذره خداوند به اجرای طرح کلی و کامل خود نزدیک و نزدیکتر شود.آیا بخاطر دارید ؟مزد گناه مرگ بود.قربانی جای مرگ انسان را گرفت.اما هنوز باید جانی گرفته می شد و خونی ریخته می شد اما هنوز باید جریمۀ گناه پرداخته می شد و از آنجا که مزد گناه مرگ بود ،مسیح که از طرف خدا برای اجرای طرح پاک کردن انسان از گناه به جهان آمده بود باید قربانی می شد.
 "پس وقتی عیسای مسیح ارادۀ خدا را بجا آورد و بدن خود را یک بار و آن هم برای همیشه به عنوان قربانی تقدیم کرد ما از گناهان خود پاک گشتیم."
( عبرانیان 10 :10 )
 مرگ مسیح از این جهت کاملترین طرح خدا بود که با قربانی شدن او یکبار و برای همیشه قربانی گناه پرداخت می شد و یکبار برای همیشه انسان با ایمان به این فرستندۀ خدا می توانست وارد قدوسیت و نور و شادمانی جاودان شود.با آمدن مسیح و قربانی شدن او بر صلیب برای پرداخت جریمۀ گناه جهان نیکی مطلق درهایش بسمت انسان باز شد و راهی گسترده گشت که آدمی با پا گذاردن در ان به حیاتی دست می یافت که در آرزو و امید او بود ،یعنی حیات جاودان.یوحنای رسول شاگرد مسیح می نویسد:
" زیرا خدا جهانیان را آنقدر محبت نمود که پسر یگانۀ خود را داد تا هر که به او ایمان بیاورد هلاک نگردد بلکه صاحب حیات جاودان شود." ( یوحنا 3 : 16 )
مرگ مسیح از این جهت کاملترین طرح خدا بود که با مرگ مسیح دشمن دیرینۀ خدا شیطان دیگر هرگز قدرتی بر انسان نمی داشت تا بر او با ترس غلبه کند:
" ...او نیز جسم و خون به خود گرفت و انسان گردید تا به وسیلۀ مرگ خود ابلیس را که بر مرگ قدرت دارد نابود سازد."( عبرانیان 2 : 14 )
شیطان هرگز قدرتی نمی داشت تا او را وسوسه کند و براو غلبه کند:
"زیرا کاهن بزرگ ما کسی نیست که از همدردی با ضعفهای ما بی خبر باشد بلکه کسی است که درست مانند ما از هر لحاظ وسوسه شد ولی مرتکب گناه نگردید."
( عبرانیان 4 : 15 )
مرگ مسیح از این جهت کاملترین طرح خدا بود که با مرگ مسیح و با ایمان به او هر کسی نجات را می یابد.
" وقتی عیسی یکبار و برای همیشه وارد قدس الاقداس شد خون بزها و گوساله ها را با خود نبرد ،بلکه با خون خود به آنجا رفت و نجات جاویدان را برای ما فراهم ساخت."(عبرانیان 9 : 12 )
مرگ مسیح از این جهت کاملترین طرح خدا بود که با مرگ مسیح ما محبت کامل خدا را در عمل دیدیم.
" اما خدا محبت خود را نسبت بما کاملا ثابت کرده است زیرا در آن هنگام که ما هنوز گناهکار بودیم مسیح بخاطر ما مرد." ( رومیان 5 : 8 )
آیا خود مسیح این را می دانست که باید بر صلیب  برای گناهان بسیاری مصلوب شود؟ صد درصد!او بارها به شاگردان نه تنها در بارۀ مرگ خود بلکه شیوۀ آن نیز سخن گفته بود.مسیح می دانست که مرگ او کاملا تحقق تمامی وعده های کتابمقدس خواهد بود ( متی 26 : 54  و یوحنا 12 : 27 )مسیح می دانست که مرگ او تکمیل کردن طرح الهی خدا برای نجات و مقدس کردن انسان خواهد بود.( یوحنا 3 : 14-15 )مسیح می دانست که مرگ او بر صلیب غیر قابل اجتناب و ضروریست و کسی را اجازه نداد تا جلوی آن را بگیرد.( متی 16 : 21-23 و یوحنا 18 : 11 ) مسیح می دانست که مرگ او بر صلیب انجام دادن ارادۀ کامل خداست.( متی 26 : 42 و عبرانیان 10 : 4-7 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر