مأموریت دوازده شاگرد
لوقا ۹:۳-۵ - مَتّی ۱۰:۹-۱۵؛ مَرقُس ۶:۸-۱۱
لوقا ۹:۷-۹ - مَتّی ۱۴:۱ و ۲؛ مَرقُس ۶:۱۴-۱۶
۱عیسی آن دوازده تن را گردهم فراخواند و آنان را قدرت و اقتدار بخشید تا همۀ دیوها را بیرون برانند و بیماریها را شفا بخشند؛۲و ایشان را فرستاد تا به پادشاهی خدا موعظه کنند و بیماران را شفا دهند.۳به ایشان گفت: «هیچچیز برای سفر برندارید، نه چوبدستی، نه کولهبار، نه نان، نه پول و نه پیراهن اضافه.۴به هر خانهای که درآمدید، تا هنگام ترک شهر در آنجا بمانید.۵اگر مردم شما را نپذیرفتند، بههنگام ترک شهرشان، خاک پاهای خود را بتکانید تا شهادتی برضد آنها باشد.»۶پس بهراه افتاده، از روستایی به روستای دیگر میرفتند و هرجا میرسیدند، بشارت میدادند و بیماران را شفا میبخشیدند.
۷و امّا خبر همۀ این وقایع به گوش هیرودیسِ حاکم رسید. هیرودیس حیران و سرگردان مانده بود، چراکه برخی میگفتند عیسی همان یحیی است که از مردگان برخاسته است.۸برخی دیگر میگفتند الیاس ظهور کرده، و برخی نیز میگفتند یکی از پیامبران دیرین زنده شده است.۹امّا هیرودیس گفت: «سر یحیی را من از تن جدا کردم. پس این کیست که این چیزها را دربارهاش میشنوم؟» و میکوشید عیسی را ببیند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر