ظاهر شدن عیسی بر مریم مَجْدَلیّه
یوحنا ۲۰:۱۱-۱۸ - مَرقُس ۱۶:۹-۱۱
۱۱و امّا مریم، بیرون، نزدیک مقبره ایستاده بود و میگریست. او گریان خم شد تا بهدرون مقبره بنگرد.۱۲آنگاه دو فرشته را دید که جامههای سفید بر تن داشتند و آنجا که پیکر عیسی نهاده شده بود، یکی در جای سر و دیگری در جای پاهای او نشسته بودند.۱۳آنها به او گفتند: «ای زن، چرا گریانی؟» او پاسخ داد: «سرورم را بردهاند و نمیدانم کجا گذاشتهاند.»۱۴چون این را گفت، برگشت و عیسی را آنجا ایستاده دید، امّا نشناخت.۱۵عیسی به او گفت: «ای زن، چرا گریانی؟ که را میجویی؟» مریم به گمان اینکه باغبان است، گفت: «سرورم، اگر تو او را برداشتهای، به من بگو کجا گذاشتهای تا بروم و او را برگیرم.»۱۶عیسی صدا زد: «مریم!» مریم روی بهجانب او گرداند و به زبان عبرانیان گفت: «رَبّونی!» (یعنی استاد).۱۷عیسی به او گفت: «بر من میاویز، زیرا هنوز نزد پدر صعود نکردهام. بلکه نزد برادرانم برو و به آنها بگو که نزد پدر خود و پدر شما و خدای خود و خدای شما صعود میکنم.»۱۸مریم مَجْدَلیّه رفت و شاگردان را خبر داد که «خداوند را دیدهام!» و آنچه به او گفته بود، بدیشان بازگفت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر