بازجویی از عیسی در برابر سران یهود و انکار پِطرُس
یوحنا ۱۸:۱۲ و ۱۳ - مَتّی ۲۶:۵۷
یوحنا ۱۸:۱۶-۱۸ - مَتّی ۲۶:۶۹ و ۷۰؛
مَرقُس ۱۴:۶۶-۶۸؛ لوقا ۲۲:۵۵-۵۷
یوحنا ۱۸:۱۹-۲۴ - مَتّی ۲۶؛ ۵۹-۶۸؛
مَرقُس ۱۴:۵۵-۶۵؛ لوقا ۲۲:۶۳-۷۱
یوحنا ۱۸:۲۵-۲۷ - مَتّی ۲۶:۷۱-۷۵؛
مَرقُس ۱۴:۶۹-۷۲؛ لوقا ۲۲:۵۸-۶۲
۱۲آنگاه سربازان، همراه با فرمانده خویش و مأموران یهودی عیسی را گرفتار کردند. آنها دستهای او را بستند۱۳و نخست نزد حَنّا بردند. او پدرزن قیافا، کاهناعظمِ آن زمان بود.۱۴قیافا همان بود که به یهودیان توصیه کرد بهتر است یک تن در راه قوم بمیرد.
۱۵شَمعون پِطرُس و شاگردی دیگر نیز از پی عیسی روانه شدند. آن شاگرد از آشنایان کاهناعظم بود. پس با عیسی به حیاط خانۀ کاهناعظم درآمد.۱۶امّا پِطرُس پشت در ایستاد. پس آن شاگرد دیگر که از آشنایان کاهناعظم بود، بیرون رفت و با زنی که دربان بود، گفتگو کرد و پِطرُس را به داخل برد.۱۷آنگاه آن خادمۀ دربان از پِطرُس پرسید: «تو که از شاگردان آن مرد نیستی؟» پِطرُس پاسخ داد: «نیستم.»
۱۸هوا سرد بود. خادمان و مأموران آتشی با زغال افروخته و بر گِرد آن ایستاده بودند و خود را گرم میکردند. پِطرُس نیز با آنان ایستاده بود و خود را گرم میکرد.
۱۹پس کاهناعظم از عیسی دربارۀ شاگردان و تعالیمش پرسید.۲۰او پاسخ داد: «من به جهان آشکارا سخن گفتهام و همواره در کنیسه و در معبد که محل گرد آمدن همۀ یهودیان است، تعلیم دادهام و چیزی در نهان نگفتهام.۲۱چرا از من میپرسی؟ از آنان بپرس که سخنان مرا شنیدهاند! آنان نیک میدانند به ایشان چه گفتهام.»۲۲چون این را گفت، یکی از نگهبانان که آنجا ایستاده بود، بر گونهاش سیلی زد و گفت: «اینگونه به کاهناعظم پاسخ میدهی؟»۲۳عیسی جواب داد: «اگر خطا گفتم، بر خطایم شهادت ده؛ امّا اگر راست گفتم، چرا مرا میزنی؟»۲۴آنگاه حَنّا او را دستبسته نزد قیافا، کاهناعظم، فرستاد.
۲۵در همان حال که شَمعون پِطرُس ایستاده بود و خود را گرم میکرد، برخی از او پرسیدند: «تو که از شاگردان او نیستی؟» او انکار کرد و گفت: «نه! نیستم.»۲۶یکی از خادمان کاهناعظم که از خویشان آنکس بود که پِطرُس گوشش را بریده بود، گفت: «آیا من خودْ تو را با او در آن باغ ندیدم؟»۲۷پِطرُس باز انکار کرد. هماندم خروسی بانگ برآورد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر