۱۳۹۲ آبان ۷, سه‌شنبه

بر صلیب شدن عیسی






بر صلیب شدن عیسی







یوحنا ۱۹:‏۱۷-‏۲۴ -‏ مَتّی ۲۷:‏۳۳-‏۴۴؛

مَرقُس ۱۵:‏۲۲-‏۳۲؛ لوقا ۲۳:‏۳۳-‏۴۳






آنگاه عیسی را گرفته، بردند.۱۷عیسی صلیب بر دوش بیرون رفت، به‌سوی محلی به نام جمجمه که به زبان عبرانیان جُلجُتا خوانده می‌شود.۱۸آنجا او را بر صلیب کردند. با او دو تن دیگر نیز در دو جانبش مصلوب شدند و عیسی در میان قرار داشت.۱۹به‌فرمان پیلاتُس کتیبه‌ای نوشتند و آن را بر بالای صلیب نصب کردند. بر آن نوشته شده بود: عیسای ناصری، پادشاه یهود.۲۰بسیاری از یهودیان آن کتیبه را خواندند، زیرا جایی که عیسی بر صلیب شد نزدیک شهر بود و آن کتیبه به زبان عبرانیان و لاتینی و یونانی نوشته شده بود.۲۱پس سرانِ کاهنانِ یهود به پیلاتُس گفتند: «منویس ”پادشاه یهود“، بلکه بنویس این مرد گفته است که من پادشاه یهودم.»۲۲پیلاتُس پاسخ داد: «آنچه نوشتم، نوشتم.»
۲۳چون سربازان عیسی را به صلیب کشیدند، جامه‌های او را گرفته، به چهار سهم تقسیم کردند و هر یک سهمی برگرفتند. و جامۀ زیرین او را نیز ستاندند. امّا آن جامه درز نداشت، بلکه یکپارچه از بالا به پایین بافته شده بود.۲۴پس به یکدیگر گفتند: «این را تکه نکنیم، بلکه قرعه بیفکنیم تا ببینیم از آنِ که شود.» بدینسان گفتۀ کتب‌مقدّس به حقیقت پیوست که:
«جامه‌هایم را بین خود تقسیم کردند
و بر لباسم قرعه افکندند.»
پس سربازان چنین کردند.
۲۵نزدیک صلیب عیسی، مادر او و خواهرِ مادرش، و نیز مریم زن کْلوپاس و مریم مَجْدَلیّه ایستاده بودند.۲۶چون عیسی مادرش و آن شاگردی را که دوست می‌داشت در کنار او ایستاده دید، به مادر خود گفت: «بانو، اینک پسرت».۲۷سپس به آن شاگرد گفت: «اینک مادرت.» از آن ساعت، آن شاگرد، او را به خانۀ خود برد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر