۱۳۹۲ مهر ۳۰, سه‌شنبه

عیسی، قیامت و حیات






عیسی، قیامت و حیات






۱۷چون عیسی بدانجا رسید، دریافت چهار روز است که ایلعازَر را در قبر نهاده‌اند.۱۸بیت‌عَنْیا پانزده پرتاب تیر با اورشلیم فاصله داشت.۱۹یهودیانِ بسیار نزد مریم و مارتا آمده بودند تا آنان را در مرگ برادرشان تسلی دهند.۲۰پس چون مارتا شنید که عیسی بدانجا می‌آید به استقبالش رفت، امّا مریم در خانه ماند.۲۱مارتا به عیسی گفت: «سرورم، اگر اینجا بودی برادرم نمی‌مرد.۲۲امّا می‌دانم که هم‌اکنون نیز هرچه از خدا بخواهی، به تو خواهد داد.»۲۳عیسی به او گفت: «برادرت بر‌خواهد خاست.»۲۴مارتا به او گفت: «می‌دانم که در روز قیامت بر‌خواهد خاست.»۲۵عیسی گفت: «قیامت و حیات مَنَم. آن که به من ایمان آوَرَد، حتی اگر بمیرد، باز زنده خواهد شد.۲۶و هر‌که زنده است و به من ایمان دارد، به‌یقین تا به ابد نخواهد مرد؛ آیا این را باور می‌کنی؟»۲۷مارتا گفت: «آری، سرورم، من ایمان آورده‌ام که تویی مسیح، پسر خدا، همان که باید به جهان می‌آمد.»
۲۸این را گفت و رفت و خواهر خود مریم را فرا‌خوانده، در خلوت به او گفت: «استاد اینجاست و تو را می‌خواند.»۲۹مریم چون این را شنید، بی‌درنگ برخاست و نزد او شتافت.۳۰عیسی هنوز وارد دهکده نشده بود، بلکه همان‌جا بود که مارتا به دیدارش رفته بود.۳۱یهودیانی که با مریم در خانه بودند و او را تسلی می‌دادند، چون دیدند مریم با شتاب برخاست و بیرون رفت، از پی او روانه شدند. گمان می‌کردند بر سر قبر می‌رود تا در آنجا زاری کند.۳۲چون مریم به آنجا که عیسی بود رسید و او را دید، به‌پاهای او افتاد و گفت: «سرورم، اگر اینجا بودی برادرم نمی‌مرد.»۳۳چون عیسی زاری مریم و یهودیانِ همراه او را دید، در روح برآشفت و سخت منقلب گشت.۳۴پرسید: «او را کجا گذاشته‌اید؟» گفتند: «سرور ما، بیا و ببین.»۳۵اشک از چشمان عیسی سرازیر شد.۳۶پس یهودیان گفتند: «بنگرید چقدر او را دوست می‌داشت!»۳۷امّا بعضی گفتند: «آیا کسی که چشمان آن مردِ کور را گشود، نمی‌توانست مانع از مرگ ایلعازَر شود؟»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر