۱۳۹۲ آبان ۲۷, دوشنبه

وداع پولُس با مشایخ کلیسای اِفِسُس






وداع پولُس با مشایخ کلیسای اِفِسُس







۱۳در ادامۀ سفر، سوار کشتی شده، روانۀ آسوس شدیم تا در آنجا طبق قرار پولُس، او را به کشتی بیاوریم، زیرا خواسته بود تا آنجا را از راه خشکی برود.۱۴پس چون پولُس را در آسوس دیدیم، او را به کشتی آوردیم و به میتیلینی رفتیم.۱۵از آنجا با کشتی روانه شدیم و روز بعد به مقابل خیوس رسیدیم. فردای آن روز به ساموس رفتیم و روز بعد، به میلیتوس رسیدیم.۱۶پولُس تصمیم داشت از راه دریا از کنار اِفِسُس بگذرد تا وقتی را در ایالت آسیا صرف نکند، زیرا شتاب داشت که اگر ممکن شود، روز پِنتیکاست در اورشلیم باشد.
۱۷او از میلیتوس پیغامی به اِفِسُس فرستاد و مشایخ کلیسا را نزد خود فراخواند.۱۸چون آمدند، بدیشان گفت: «آگاهید که از همان روز نخست که به آسیا پا نهادم، چگونه در همۀ اوقات با شما به‌سر برده‌ام.۱۹چگونه در کمال فروتنی و اشکریزان خداوند را خدمت کرده، سختیهایی را که در اثر توطئه‌های یهودیان بر من رفته است، تحمل کرده‌ام.۲۰می‌دانید که از هرآنچه ممکن بود به حال شما سودمند افتد، چیزی دریغ نداشته‌ام، بلکه پیام را به شما موعظه کرده، چه در جمع و چه در خانه‌ها تعلیمتان داده‌ام.۲۱نیز به یهودیان و یونانیان هر دو، اعلام داشته‌ام که باید با توبه به‌سوی خدا بازگردند و به خداوند ما عیسی مسیح ایمان آورند.
۲۲«و حال، با الزام روح به اورشلیم می‌روم و نمی‌دانم در آنجا چه برایم پیش خواهد آمد؛۲۳جز آنکه در هر شهر روح‌القدس هشدار می‌دهد که زندان و سختی در انتظار من است.۲۴امّا جان را برای خود بی‌ارزش می‌انگارم، تنها اگر بتوانم دور خود را به‌پایان رسانم و خدمتی را که از خداوندْ عیسی یافته‌ام، به‌کمال انجام دهم، خدمتی که همانا اعلام بشارت فیض خداست.
۲۵«حال می‌دانم هیچیک از شما که من در میانتان گشته و به پادشاهی خدا موعظه کرده‌ام، دیگر روی مرا نخواهد دید.۲۶پس امروز با شما اتمام حجّت می‌کنم که من از خون همه بری هستم،۲۷زیرا در اعلام ارادۀ کامل خدا به شما کوتاهی نکرده‌ام.۲۸مراقب خود و تمامی گله‌ای که روح‌القدس شما را به نظارتِ بر آن برگماشته است باشید و کلیسای خدا را که آن را به خون پسر خود خریده است، شبانی کنید.۲۹می‌دانم بعد از رفتنم، گرگهای درّنده به میان شما خواهند آمد که به گله رحم نخواهند کرد.۳۰حتی از میان خود شما کسانی بر‌خواهند خاست و حقیقت را دیگرگون خواهند کرد تا شاگردان را به پیروی خود از راه به‌در کنند.۳۱پس هوشیار باشید و به‌خاطر آورید که من سه سالِ تمام، شب و روز، دمی از هشدار دادن به هر یک از شما با اشکها، بازنایستادم.
۳۲«اکنون شما را به خدا و به کلام فیض او می‌سپارم که قادر است شما را بنا کند و در میان جمیع کسانی که تقدیس شده‌اند، میراث بخشد.۳۳چشمداشتی به سیم و زر و یا جامۀ کسی نداشته‌ام.۳۴خود می‌دانید که به دست خویش، نیازهای خود و همراهانم را فراهم کرده‌ام.۳۵از هر لحاظ به شما نشان داده‌ام که باید چنین سخت کار کنیم تا بتوانیم ضعیفان را دستگیری نماییم، و سخنان خود خداوندْ عیسی را به‌یاد داشته باشیم که فرمود: ”دادن از گرفتن فرخنده‌تر است.“‌»
۳۶چون سخنانش را به‌پایان رسانید، با همۀ آنان زانو زد و دعا کرد.۳۷همه بسیار گریستند و بر گردنش آویخته، وی را می‌بوسیدند.۳۸آنچه بیش از همه اندوهگینشان می‌ساخت، این سخنش بود که گفت «دیگر روی مرا نخواهید دید.» سپس تا کشتیْ وی را بدرقه کردند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر