۱۳۹۲ آذر ۴, دوشنبه

در‌هم شکسته شدن کشتی






در‌هم شکسته شدن کشتی









۲۷شب چهاردهم، باد هنوز ما را در دریای آدریاتیک از این سو به آن سو می‌راند که نزدیک نیمهشب، ملوانان گمان بردند به خشکی نزدیک می‌شوند.۲۸پس عمق آب را اندازه زدند و دریافتند که بیست قامت است. کمی بعد، دیگربار عمق آب را سنجیدند و دیدند پانزده قامت است.۲۹و چون می‌ترسیدند به صخره‌ها برخورد کنیم، چهار لنگر از عقب کشتی انداختند، و دعا می‌کردند هرچه زودتر روز شود.۳۰ملوانان به‌قصد فرار از کشتی، زورقِ نجات را به دریا انداختند، به این بهانه که می‌خواهند چند لنگر از سینۀ کشتی به دریا بیندازند.۳۱پولُس به افسر و سربازان گفت: «اگر این مردان در کشتی نمانند، نمی‌توانید نجات یابید.»۳۲پس سربازان طنابهای نگهدارندۀ زورقِ نجات را بریدند و زورق را رها کردند.
۳۳کمی پیش از طلوع آفتاب، پولُس همه را ترغیب کرد که چیزی بخورند. گفت: «امروز چهارده روز است که در انتظار به‌سر برده‌اید و چیزی نخورده، بی‌غذا مانده‌اید.۳۴پس استدعا می‌کنم غذایی بخورید، چرا‌که برای زنده ماندن بدان نیازمندید. مویی از سر هیچیک از شما کم نخواهد شد.»۳۵چون این را گفت، قدری نان برگرفت و در مقابلِ همه خدا را شکر کرد و نان را پاره نموده، مشغول خوردن شد.۳۶پس همه دلگرم شدند و غذا خوردند.۳۷جملگی در کشتی، دویست و هفتاد و شش تن بودیم.۳۸وقتی سیر شدند، بقیۀ غله را به دریا ریختند و کشتی را سبک کردند.
۳۹چون روز شد، خشکی را نشناختند، امّا خلیجی کوچک با ساحل شنی دیدند. پس بر‌آن شدند که در صورت امکان کشتی را در آنجا به گِل بنشانند.۴۰بند لنگرها را بریدند و آنها را در دریا رها کردند و طنابهای نگهدارندۀ سکان را نیز باز کردند. سپس، بادبانِ سینۀ کشتی را در مسیر باد بالا کشیدند و به‌سوی ساحل پیش رفتند.۴۱امّا کشتی به یکی از برآمدگیهای زیر آب برخورد و به‌گل نشست. سینۀ کشتی ثابت و بی‌حرکت ماند، امّا قسمت عقب آن در اثر ضربات امواج در‌هم شکست.
۴۲سربازان درصدد کشتن زندانیان برآمدند مبادا کسی شناکنان بگریزد.۴۳امّا افسر رومی که می‌خواست جان پولُس را نجات دهد، آنها را از این قصد بازداشت و دستور داد نخست کسانی که می‌توانند شنا کنند، خود را به دریا افکنده، به خشکی برسانند.۴۴بقیه نیز می‌بایست روی الوارها یا قطعات کشتی، خود را به خشکی می‌رساندند. بدینگونه همه به‌سلامت به خشکی رسیدند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر