۱۳۹۲ آبان ۲۰, دوشنبه

مرگ هیرودیس





مرگ هیرودیس






۲۰هیرودیس بر مردمِ صور و صیدون خشم گرفته بود. از این‌رو به یکدل نزد او رفتند و اجازۀ شرفیابی خواستند. آنان بْلاستوس، پیشکار خاص شاه را با خود متحد کرده، در طلب آشتی برآمدند، زیرا خوراک و معاش آنها از سرزمین هیرودیس فراهم می‌شد.
۲۱در روز مقرر، هیرودیس ردای شاهی به‌تن کرده، بر تخت نشست و نُطقی برای جماعت ایراد کرد.۲۲مردم فریاد برآوردند: «این صدای یکی از خدایان است، نه صدای آدمی!»۲۳در‌دَم، فرشتۀ خداوند او را زد، از آن‌رو که خدا را تجلیل نکرده بود. آنگاه کرمها بدنش را خوردند و مرد.
۲۴امّا کلام خدا هرچه بیشتر پیش می‌رفت و منتشر می‌شد.
۲۵چون برنابا و سولُس مأموریت خود را به‌انجام رسانیدند، از اورشلیم بازگشتند و یوحنای معروف به مَرقُس را نیز همراه خود آوردند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر