۱۳۹۲ آبان ۱۶, پنجشنبه

شَمعون جادوگر





شَمعون جادوگر







۹و امّا در آن شهر مردی می‌زیست شَمعون نام که مردم سامره را مدتی با جادوگری خود در شگفت کرده بود و ادعا می‌کرد کسی است.۱۰همه از خُرد و بزرگ، به‌دقّت به او گوش فرامی‌دادند و می‌گفتند: «این مرد آن نیروی الهی است که ”عظیم“ می‌خوانندش.»۱۱آنها بدقّت به او گوش فرامی‌دادند، زیرا دیرزمانی بود با جادوگری خود، آنان را شگفتزده می‌ساخت.۱۲امّا چون به بشارت فیلیپُس دربارۀ پادشاهی خدا و نام عیسی مسیح ایمان آوردند، همگی، مرد و زن، تعمید یافتند.۱۳حتی شَمعون نیز ایمان آورد و پس از تعمید یافتن پیوسته فیلیپُس را همراهی می‌کرد و از دیدن آیات و معجزات عظیم که به‌ظهور می‌رسید، غرق در حیرت بود.
۱۴چون رسولان در اورشلیم آگاه شدند که سامریان کلام خدا را پذیرفته‌اند، پِطرُس و یوحنا را نزد آنان فرستادند.۱۵آن دو به سامره آمده، برای ایشان دعا کردند تا روح‌القدس را بیابند،۱۶زیرا هنوز بر هیچیک از ایشان نازل نشده بود، بلکه تنها به نام عیسای خداوند تعمید یافته بودند و بس.۱۷پس پِطرُس و یوحنا دستهای خود را بر آنان نهادند و ایشان روح‌القدس را یافتند.
۱۸چون شَمعون دید که با دست نهادن رسولان روح‌القدس عطا می‌شود، مبلغی پیش آورد و۱۹به رسولان گفت: «به من نیز این اقتدار را ببخشید تا بر هر‌که دست بگذارم، روح‌القدس را بیابد.»
۲۰پِطرُس گفت: «زَرَت با خودت نابود باد! زیرا پنداشتی عطای خدا را می‌توان با پول خرید!۲۱تو در این خدمت هیچ سهم و قسمتی نداری، زیرا دلت در حضور خدا راست نیست.۲۲از این شرارتِ خود توبه کن و از خداوند بخواه تا شاید این اندیشۀ دلت آمرزیده شود؛۲۳زیرا می‌بینم که پر از زهر تلخ و گرفتار زنجیرهای شرارتی.»
۲۴شَمعون گفت: «شما برای من نزد خداوند دعا کنید تا آنچه گفتید بر سرم نیاید.»
۲۵پِطرُس و یوحنا پس از شهادت دادن و اعلام کلام خداوند، به اورشلیم بازگشتند و طی راه در بسیاری از روستاهای سامره بشارت دادند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر